KIMIA ACADEMY OF PERSIAN LANGUAGE AND LITERATURE

Kankaash

Monthly Private Screening of Iranian Movies and Film Review


Kankaash is a monthly private screening of Iranian movies. The purpose of reviewing original and well-made Iranian movies is to get a glimpse of the social and cultural issues and dilemmas of daily living that average Iranian confronts in our social life and society.
As a way of getting a better understanding of movie in review, we usually have a cast member of the film present for questioning or help in elucidating a plot or a character.
Evaluating and analyzing a method or some aspect of our social life in an objective, fair and non-judgmental way will provide each of us, of differing opinions and perspectives an opportunity in creating a civil society where the right of each individual is respected and codified.

کنکاش؛ هامون

 کنکاش؛ هامون

 فیلم هامون و ضرورت معرفی یک فیلسوف

=====================

   چندی پیش به کوشش «کنکاش» و «کیمیا آکادمی» برای بار چندم «فیلم هامون» ساخته «داریوش مهرجویی» را دیدم و با اینکه رویکرد فلسفی آن را می دانستم و کتاب معروف «ترس و لرز» «fear and trembling» را سال‌ها پیش خوانده بودم اینبار و شاید برای همیشه تصمیم گرفتم به خواندن کل آثار و اندیشه های نویسنده این کتاب «سورن کیرکگارد» دانمارکی بپردازم که قدری هم طول کشید تا بتوانم توضیحی و یا ملاحظه ای در خصوص محتوی این فیلم معروف بیان کنم.

۱-

حمید هامون دلمشغول کار بر روی پایان نامه دکتری خود است، زندگی زناشویی او در میان طوفانی سهمگین در پیچش و تلاطم است، موضوع پایان نامه او و عشق و ایمان نزد ابراهیم است، او غرق در مطالعه کتابهایی نظیر، «تذکرالاولیا»، «داستان پیامبران در کلیات شمس» و همچنین کتاب «ترس و لرز» است.

کتاب «ترس و لرز» که عکسی از نویسنده آنهم بر روی آن دارد در سکانس ها و نما های مختلفی به نمایش در می آید. 

در سکانس اول حسین سرشار این کتاب را گشوده در دست و تو گوئی او از روی کتاب، دیگران را رهنمون می کند. 

سکانس دیگر همان سکانس کار بر روی پایان نامه است که کتاب دیده می شود. 

زمانی که حمید هامون راهی می شود

این کتاب را به همراه بر می دارد. 

.در سکانسی دیگر این کتاب را به «علی عابدینی» می دهد

الف-

طفیل هستی عشقند آدمی و پری

ارادتی بنما تا سعادتی ببری

کیرکگارد را می توان در مفاهیم بلندی نظیر «عشق» و «ایمان» «اضطراب» ، بی تابی، «عصیانگری» ، «تفرد»، «تنهایی»، «تثلیث»، «دیمانیک»، «ایمان شور مندانه»، ایمان و محدوده عقل، حقیقت سقراطی، حقیقت ابدی، ایمان و انفسی بودن آن، سراغ گرفت و فهمید. 

کیرکگارد بعنوان یک سقراط شناس، از پی هگل و کانت می آید او ایده های یونیک خود را در سه قالب تفکیک و طبقه بندی می کند: 

«زیبایی شناختی» «Aesthetics»

«دینی» 

«اخلاقی»

(این طبقه بندی توسط توسط «Peter Vardy» در کتاب «An Introduction to Kierkegaard» بصورت مبسوط توضیح داده شده است. )

کیرکگارد اهل دانمارک ،(۱۸۵۵-۱۸۱۳) فیلسوف مسیحی و به پدر اگزیستانسیالیسم نام گرفت، او با نهاد کلیسا در گیر می شود.  

کیرکگارد می گوید برای یک دل شدن و شنیدن صدای ضمیر خویش، شخص باید ابتدا صاحب تفرد و تنهایی گردد تا بتواند هویت وجودی خویش را دریابد و در این مسیر در پی تائید شدن از جامعه نباشد و مسیری را رود که به بدل شدن با خود واقعی انسان منجر می گردد برگزیند. 

‏ «single minded»

البته بسیار راه دشوار و پر خطریست و فرد باید برای نیل به آن راه باید دلیری کند. 

ب-

مفهوم عشق و ایمان نزد کیرکگارد زمانیکه پای دیگری در میان باشد آن را شخصی و خود خواهانه و انحصاری و خطرناک می بیند مگر اینکه امر متعالی و خدا هم در میان اید و در واقع عشق از منظر او سه سویه دارد که اگر از آن خدا حذف شود عشق کامل نیست و معطوف به خود خواهی است. 

شاد باش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علتهای ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

کیرکگارد قصه ایمان را در کتاب شگفت انگیز خود ترس و لرز (Fear and Trembling ) و با لقب دادن به ابراهیم بعنوان شهسوار ایمان، به تبین مرز میان تجربه ایمانی اصیل و غیر اصیل می پردازد. 

او می گوید رابطه با خداوند مبتنی بر ترس و خوف نیست و یا بعبارتی دیگر رابطه عاشقانه با خداوند را با ترس را نمی توان سامان داد؛ می گوید که نتنها بر این عشق و عاشقی هیچ تضمین و ضمانتی مترتب نیست و بلکه می ‌پندارد پاداشی هم برای آن وجود ندارد و دقیقا مصداق یک «کنش بی خواهش» است. 

دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد 

پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن 

پ-

آزمودم عقل دور اندیش را 

بعد از این دیوانه سازم خویش را

ایمان و محدوده عقل

کیرکگارد ایمان را یک مقوله غیر عقلانی میداند، 

ایمان و درک آن،درست از زمانی در وجود آدم نقش می بندد که دیگر تحلیل و ملاحظه و محافظه کاری ها را از سر گذرانده باشی و اصولا دیگر علم پذیر نباشد. او معتقد است ایمان یعنی همان خطر کردن، قمار زدن ، قماری که نمی دانیم برد با کیست، دل به دریا زدن است، احوالی است عمیقا وجودی که با نوعی متاسیون (دگردیسی)همراه است است که به آن «جهش ایمانی» می گوید. (Leap of faith) جهشی که غیر قابل پیش بینی است. 

به دریا در منافع بی شمار است

اگر خواهی، سلامت در کنار است

این شکل از ایمان و این نوع از دل دادگی را می توان «ایمان شورمندانه» نامید، ایمانی که با پاک بازی همراه و هم داستان می گردد یعنی انسان در آن پاک میبازد و همان جا است که فرد سفری درونی را آغاز می کند و دیگر بیش از این را با تحلیل و عقل ورزی کاری نیست و بطور کلی از آن فاصله می گیرید.  

تماشا مرو! نک تماشا تویی

جهان و نهان و هویدا تویی

چه اینجا روی و چه آنجا روی

که مقصود از اینجا و آنجا تویی

تو درمان غم ها از بیرون مجو

که پازهر و درمان غم ها تویی

اکنون پس از مختصر آشنایی با آرا و اندیشه های این فیلسوف دوران مدرن «سورن کیرکگارد» بخصوص در رابطه با عشق و ایمان و نزدیکی و نسبت با آرا مولوی به «فیلم هامون» و شخصیت حمید هامون باز می گردیم. 

حمید هامون با مهشید که از طبقه بالا دست جامعه است آشنا و سپس ازدواج میکند، مهشید عاشق شخصیت و تیپ فکری حمید است و علاقه مندی وافری به شیوه زندگی و عقاید او بروز می دهد و حمید هامون نیز به مهشید خط فکری و دقدقه های وجودی خود را معرفی می کند 

اما در کوران زندگی و در دنیای مدرن امروزی آنها با اصنافی از مشکلات مواجه می گردند و «سرشت سوکناک طبیعت» را تاب و تحمل نمی کنند و با اینکه آنها صاحب فرزندی چند ساله هستند، مهشید دیگر عاشق افکار شوریده و حیرت زده حمید نیست تو گویی که از ابتدا نبوده است و این را به هامون می گوید. 

از اینجا به بعد است که اضطراب و دلهره وجودی و زلزله ای مهیب به سراسر وجود او لرزه می اندازد و بند بند وجود او را می شکافد.  

خویش فربه می نماییم از پی قربان عید

کان قصاب عاشقان بس خوب و زیبا می کشد

صد تقاضا می کند هر روز مردم را اجل

عاشق حق خویشتن را بی تقاضا می کشد

حمید هامون سفری را آغاز می کند، او از فرزند پسر خود(علی) خداحافظی می کند تا خود تک و تنها به قربان گاه رود تا خویشتن خویش را قربانی کند، سفری درونی، او به کنکاش و واکاوی خود می پردازد، درون او طوفانی بپا خواسته و کشمکشی پر التهاب وجودش را آکنده است او از خدا نشانه میخواهد او طالب روئیت گشته است انگار که ایمان دارد اما اطمینان ندارد همانجائیکه در فیلم در جاده‌ای لغزنده و پر پیچ و خم در پیچی خطرناک از واژگون شدن در دره ای عمیق جان سالم بدر می برد. 

حمید هامون در تکمیل پایان نامه خود ( عشق و ایمان نزد ابراهیم) در پی فهم ماهیت امر بحث بر انگیز و غریب تاریخی چه در روزگار گذشته و چه در روزگار امروزی یعنی «قربانی» است. 

شکهاوتردیدها،اضطراب،دلهره،ترس،بلاتکلیفی، بی قراری،عقل، عشق،ایمان، «عرض ملکوت»، «عالم مثال»، اطمینان، یقین و ... همه و همه طوفان های عظیمی و کشمکش های خرد کننده و استخوان سوزی بپا می کند که واجد یک یا چند پارادوکس است و اهمیت و وجه تمایزِ آن هم به پارادوکسی بودن آن است. 

سر انجام حمید هامون، پس از زیر و زبر شدن های بس زیاد مستأصل و پریشان، پس از عبور از تنگ ناهای گوناگون، برای جستن روزنه ای، دست به ریسک می زند و خطر را بجان می خرد تا بلکه راه رهایی را در یابد و به سعادت رسد، او در سکانس انتهایی اراده ای می کند که ما فوق تمام آن مفاهیم شرح داده شده است او دریا را پیش رو دارد و با شتاب و به اختیار بسوی دریای خروشان و خاکستری می رود و خود را به امواج تیز دریای بیکران می سپارد، با انتخاب خودش و رفتن بسمت بی سوی و نا معلوم اما حمید هامون عاقبت به خیر می شود و در دامان و ساحل آرامش دوست و رفیق معنوی خود «علی عابدینی» قرار می گیرد که نویدی از سر گرفتن دوباره زندگی است. 

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان

هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است

بابک محمدی        نهم ژانویه 2018

 

----------------------------------------------

هامون

امشب بعد از گذشت حدود سی سال، به همت دوستان عزیزم در کنکاش، برای مرتبه دوم هامون را دیدم

هامون فیلمی ست مختص جامعه ایرانی و با نشانه ها ونمادهایی کاملا ایرانی ، بنابراین درک و دریافت این فیلم برای بیننده غیر ایرانی یا غریبه با فرهنگ و آداب و رسوم مردم ایران بسیار سخت و چه بسا غیر ممکن است 

حمید هامون نماد جامعه روشنفکر و یا نیمه روشنفکر ایرانی ست که بعد از خاتمه جنگ و در شروع دوران به اصطلاح سازندگی در حال شکوفا شدن بودند اما به هزاران دلیل مثل پایان فیلم هامون به ثمر نرسیدن و جامعه ایران به طور عام از وجود روشنفکران متفکر و تاثیر گذار بی بهره و یا حداقل کم بهره بود ،( البته امروزه هم اینچنین است حکومت ایدئولوژیک حاکم بر ایران با تمام قوا کوشیده که مانع رشد و بالندگی روشنفکران ایرانی در داخل کشور بشود، و تعداد کمی  هم که بواسطه استعداد  و تلاش فردی به مقامی رسیدن یا در قتل های زنجیره ایی کشته شدند یا زندانی شدند و یا اینکه جلای وطن کردن ، بنابراین کشور عزیزمان از وجود افراد آزاد اندیش ، متفکر و روشنفکر واقعی به یک باره تهی شد و تک چهره هایی در عرصه های مختلف هنری بواسطه پشتیبانی و حمایت مردم توانسته اند این ثقل عظیم را بر دوش خود حمل کنند که با توجه به استعدادهای بی شماری که در ایران هستند این تعداد انسان موثر واقعا کم می باشد و جای تامل بسیار دارد) . شخصیت هامون در طول فیلم همواره در تناقض و بی ثباتی ست همانگونه که فیلم با یک کابوس آغاز می‌شود در تمامی مراحل بیداری هامون هم کابوس وار پیش می‌رود روشنفکر امروزی ( یا بهتر است بگوییم آن روزی یعنی سی سال پیش) نه توان دل کندن از سنت های قدیمی و خرافی گذشته را دارد ونه یارای درک و دریافت فرهنگ غرب ، مدام بین این و آن معلق است روشنفکری که از هر چیزی فقط کمی میداند اقیانوسی ست به عمق یک وجب ، درد جامعه ایران به ویژه در چهل سال گذشته فقدان یک جامعه روشنفکر متکی بر عزت نفس ، پیشرو ، تاثیر گذار و آگاه است ، عواملی که باعث این فقدان عظیم هستند ودر فیلم هامون به عنوان نشانه یا نماد نشان داده شده اند عبارتند از :

۱- علی عابدینی،  اسم این شخصیت در فیلم کاملا سمبلیک است ، علی که عابد هم هست ،تنها زندگی می کند همسر و فرزندش به طور مشکوکی ناپدید شده اند اهل عرفان است وکلبه ایی در جنگل دارد ساز می زند و نیمرو می خورد ،کتاب ؛ ذن و هنر نگهداری از موتور سیکلت ؛ را به هامون معرفی می‌کند که برای مزاج هامون خوب است و بعد قصص قرآن و تذکرة الاولياء ، معجون جالبی ست، خانه اش در کاشان است اما در شمال برج می سازد شاید بساز و بفروش است یا برای عظیمی آپارتمان می سازد ،  احتمالا طلبکار زیاد دارد ( هامون میخواهد علی را ببیند نگهبان می گوید وقت قبلی داری؟ می گوید نه ، می پرسد طلبکاری؟)  رابطه مرید و مرادی هامون همینقدر است که اسم پسر هامون هم علی است ، علی عابدینی نه مرهم زخم های هامون می شود و نه راه نمای درستی ست که یک بار برای همیشه راه و چاه را به وی نشان دهد و نه رهایش می کند که خود چاره ایی سازد ،  هامون از کودکی آویزان علی است و علی ،هم در کودکی هامون و هم در چهل سالگی او ، با یک شکل و شمایل است گویی قرار نیست پیر شود ، بنابراین علی در این فیلم نماد یک انسان معمولی نیست بلکه یک انسان ماورایی ست که در فرهنگ سنتی ایران همیشه باید حضور داشته باشد ، این افراد اسامی مختلفی برای گروه های مختلف مردم دارند برای عده ایی می شوند مرجع تقلید و برای گروهی دیگر پیر و مراد ،  در واقع به قول دبیری ( وکیل هامون) خطاب به هامون : تو هم مثل بابات صغیری و نیاز به قیم داری ، و علی عابدینی نه یک مراد که بیشتر شبیه یک قیم است که باید مراقب صغیر خود باشد و هم اوست که در سکانس پایانی فیلم ،هامون را از دریا بیرون می کشد و با دم مسیحیایی نجاتش می‌دهد ، جامعه روشنفکری و نیمه روشنفکری در ایران هم به واقع صغیر است و نیاز به قیم دارد و همین قیم ها هستند که فرصت شکوفایی و بالندگی از این جامعه را اخذ می کنند و وقتی هم که به بن بست می رسند و با غرق شدن می خواهند به کمال برسند باز از راه می رسند آنها را بیرون می کشند و به زور ماساژ و تنفس مصنوعی به همان شرایط نکبت بار  قبلی بر می گردانند ، بر خلاف نظر اکثر منتقدین عزیز که سعی می‌کنند چهره ایی عارفانه و فیلسوف مابانه  و یا به عبارتی قدیس وار به عابدینی بدهند بنده به شدت معتقدم که این شخصیت به هیچ عنوان نمی تواند عارف مسلک و درویشی قدیس باشد که مشکل گشای دیگران باشد ، صرفا ساز زدن و کتاب خواندن دلیل بر عارف شدن نیست همانطور که کیف روی دوش انداختن و عینک به چشم زدن نشانه روشنفکری نیست ،۲- مهشید ، نماینده تفکری ست که خودش هم نمی داند از زندگی چه می خواهد ، نقاشی که نقاش نیست، نوازنده ایی که نوازنده نیست ، طراحی که طراحی بلد نیست  و ....پولداری که ترجیح می‌دهد با یک آدم با سواد ازدواج کند تا با یکی از طبقه خود ، اما  وقتی می فهمدجامعه روشنفکری ایران آنقدرها هم که او فکر می کرده با سواد نیست آهنگ جدایی سر می‌دهد ، او، هم زندگی خود را نابود می‌کند هم جلوی رشد و پیشرفت هامون را می گیرد ،

۳- دبیری و عظیمی و سماواتی و همکار و رئیس و همه و همه نماینده آحاد مختلف مردم و سازمان ها  هستند که تمام سعی و تلاششان را می کنند تا اجازه ندهند روشنفکر قصه ما به سرانجام خود برسد و به شکل های مختلف مانع تراشی می‌کنند ، در مورد هر کدام از این شخصیت ها نشانه های فراوانی در فیلم وجود دارد که در حوصله این مقال نیست.

حال میخواهم از دید تخصص خودِ مهرجویی یعنی فلسفه ، به هامون نگاه کنم ، همانطور که همه میدانیم مهرجویی فلسفه خوانده پس او یک فیلسوف است نه فیلم ساز ، شاید اگردرزمانه ایی می زیست که هنوز سینما نبود او تمام حرف‌هایش را در کتاب هایش می نوشت اما حالا شانس با او یار است و این کار را با ساخت فیلم انجام می‌دهد 

مهر جویی در هامون به مشکلات انسان های ؛ میان مایه؛ می پردازد خوب که به فیلم نگاه کنیم می بينيم  که همه آدم ها در این فیلم میان مایه هستند، میان مایه ها انسان هایی هستند که همه کارها را نصفه و نیمه انجام می دهند، افکار و خواسته هايشان  التقاطی ست  و خودشان هم نمی دانند از زندگی چه میخواهند و درست به همین دلیل هیچکدام خوشحال و خوشبخت نیستند ، تمرکز مهر جویی در این فیلم بیشتر بر روی هامون به عنوان نماینده روشنفکر و تحصیل‌کرده جامعه است و می خواهد بگوید این وضع و حال روشنفکر ماست دیگر وای به حال بقیه ، و تنها دلیل این امر هم همین است  که مردم تصور می کنند هر کس تحصیلات بیشتری دارد حتما بیشتر از بقیه می فهمد ، مهر جویی می گوید نه لزوما اینگونه نیست ،

 تمام شخصیت های این فیلم مجرد اند و یا در حال طلاق گرفتن هستند ، هامون و مهشید در حال جدایی  اند، مادر مهشید مجرد است عظیمی مجرد است دبیری زن ندارد علی عابدینی زن و بچه اش رفته اند از بقیه هم هیچ نشانه ایی دال بر اینکه ازدواج کرده اند  نیست یعنی ما هیچ زوجی در فیلم نمی بینیم ، خب این چه به معنی ست ؟ یعنی اینکه هیچ کس به فکر تمامییت نیست همه فکر می کنند کامل هستند و نیازی به مکمل ندارند  بدون اینکه توانایی تکامل را داشته باشند 

در سه نمای متفاوت سه موضوع تقریبا مشابه داریم که همه یک جواب دارند ، در نمای اول در تیمارستان وقتی هامون پسر خاله اش را می بیند می گوید ؛ عه این کراوات مال منه ؛ در نمایی دیگر علی عابدینی را در حال برج سازی می بینیم و در سکانس پایانی فیلم، حمید در رویا می بیند که صاحب شرکت به او می گوید دکتر سروش همه دستگاهها را یک جا خرید ولی ای کلک چرا قیمت هارو بیشتر گفته بودی ؟ به راستی چرا هامون میخواسته گرانتر بفروشد ؟ این سه سوال را که کنار هم بگذاریم به یک جواب می رسیم ، همه میخواهند که انسانی درستکار و روشنفکر و شریف باشند اما نیاز مالی این اجازه را به ایشان نمیدهد ، نیاز مالی باعث میان مایگی می‌شود ،همه ادعایش را دارند اما طاقت بی پولی را ندارند درست مثل مهشید ، 

مهر جویی در این فیلم درد را می گوید اما درمان را نمی گوید ، چرا که دیگر زمان فیلم به او این اجازه را نمی دهد ، برای همین بعدا پری را می سازد ، پری درمان درد هایی ست که در هامون به آن اشاره شده ، پری همان هامون است ، مهر جویی خودش هم در مصاحبه ایی به این موضوع اشاره می‌کند و می گوید پری در تکامل فیلم های  گاو و هامون ساخته شده است ، در سكانسي از هامون، آنجا كه حميد هامون ومهشيد در كتاب سرا قرار ملاقات دارند ، هامون چند كتاب به مهشيد معرفي ميكند از جمله، كتابي كه چند بار كف دست مهشيد مي كوبد ، كتابي ست به نام فراني و زويي ، اين همان كتابي ست كه فيلم پري با اقتباس از آن ساخته شد ، يعني مهرجوي همان موقع طرح فيلم پري را هم در سر داشته است.

شاپور رحماني

پنجم آبان 97

Event Properties

Event Date 10-27-2018
Event End Date 10-27-2018
Capacity Unlimited
Registered 0
Individual Price Free
We are no longer accepting registration for this event